مورخ مرجع علوم تاریخ
در زندگی عملی همه روزه، ما همواره و به حق اطلاعاتی را که اشخاص دیگر به ما عرضه میکنند می پذیریم، با این باور که این اطلاعات هم کامل و هم صحیح اند، و گاه برای این باور خویش زمینه هایی هم داریم.
مردم مورخی گواهی مرجعی را می پذیرند
چکیده:
در زندگی عملی همه روزه، ما همواره و به حق اطلاعاتی را که اشخاص دیگر به ما عرضه میکنند می پذیریم، با این باور که این اطلاعات هم کامل و هم صحیح اند، و گاه برای این باور خویش زمینه هایی هم داریم.
تعداد کلمات: 1218 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
در زندگی عملی همه روزه، ما همواره و به حق اطلاعاتی را که اشخاص دیگر به ما عرضه میکنند می پذیریم، با این باور که این اطلاعات هم کامل و هم صحیح اند، و گاه برای این باور خویش زمینه هایی هم داریم.
تعداد کلمات: 1218 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
هنگامی که مورخ پاسخ یک شخص دیگر را به پرسشی می پذیرد که خودش پرسیده، آن شخص دیگر «مرجع» او خوانده می شود و «گواه» نام دارد. مادام که مورخی گواهی مرجعی را می پذیرد و با آن به سان یک حقیقت تاریخی رفتار می کند، واضح است که نام مورخ را جعل کرده است، و ما هم نام دیگری نداریم که او را به آن بخوانیم.
نظر من ابدا این نیست که گواهی را نباید هیچ پذیرفت. در زندگی عملی همه روزه، ما همواره و به حق اطلاعاتی را که اشخاص دیگر به ما عرضه میکنند می پذیریم، با این باور که این اطلاعات هم کامل و هم صحیح اند، و گاه برای این باور خویش زمینه هایی هم داریم. من حتی انکار نمی کنم، اگر چه تأیید هم نمی کنم، که ممکن است مواردی (مثلا شاید در بعضی موارد حافظه) وجود داشته باشد که در آن قبول گواهی از باور صرف ما فراتر برود و شایسته ی گرفتن نام معرفت شود. چیزی که من تأیید میکنم این است که چنین معرفتی نمی تواند معرفت تاریخی باشد، زیرا هیچگاه نمی تواند علمی باشد. معرفت علمی نیست، زیرا با توسل به زمینه هایی که بر شالودهی آنها بنا شده است نمی توان آن را مبرهن کرد. به محض این که چنین زمینه هایی به وجود آید، دیگر آن مورد «گواهی» نیست. هنگامی که گواهی با مدرک تقویت شود، دیگر به عنوان گواهی به معنای اخص کلمه مورد قبول ما نیست بلکه تأکید بر چیزی مبتنی بر مدرک است، و آن چه معرفت تاریخی تلقی می شود.
بیشتر بخوانید: کروچه و خودمختاری تاریخ
سرهم بندی نوعی تاریخ هست که روی هم رفته به گواهی مراجع متکی است که چنان که قبلا گفته ام ابدأ تاریخ نیست، اما ما نام دیگری برای آن نداریم. روشی که در پیشبرد آن به کار می رود این است که نخست چیزی را که می خواهیم درباره اش معرفتی حاصل کنیم، تعیین می کنیم، بعد به جستجوی اظهاراتی، شفاهی یا کتبی، که درباره ی آن ایراد شده است می پردازیم و میدانیم که این اظهارات کسانی است که در رویداد مورد نظر شرکت داشته اند، یا شاهدان عینی شرکت کنندگان بوده اند یا کسانی که هر چه را شرکت کنندگان در حادثه یا شاهدان عینی آنان گفته اند بازگو کرده اند، یا کسانی که از مطلعان شنیده اند یا آنان که از کسانی که از مطلعان شنیده اند خبر گرفته اند، و الی آخر. مورخ که در این نقل قولها چیزی مناسب مقصود خود یافته است، آن را از متن جدا و در صورت لزوم ترجمه میکند و به سبکی که مناسب میداند باز می ریزد، و به تاریخ خود می افزاید. قاعدتا، وقتی او اظهارات فراوانی برای مراجعه به آنها داشت، در خواهد یافت که یکی از آنها چیزی به او می گوید که دیگری نمی گوید؛ پس آنها هر دو با همه ی آنها را اضافه می کند. گاهی یکی از آنها دیگری را نقض می کند؛ در این صورت، اگر نتواند طریقی برای آشتی آنها بیابد، باید تصمیم بگیرد یکی را کنار بگذارد و این، چنانچه شعور داشته باشد، او را درگیر ملاحظه ی انتقادی درجه ی نسبی قابلیت اعتماد مراجع ضد و نقیض می سازد. گاه یکی از آنها یا احتمالا همه ی آنها، داستانی برای او خواهند گفت که او مطلقا نمی تواند آن را باور کند؛ داستانی که شاید حاکی از خرافات یا تعصبات زمان مؤلف یا محفلی باشد که او در آن می زیسته، اما در عصری روشن تر اعتبار ندارد و بنابراین باید حذف شود.
در زندگی عملی همه روزه، ما همواره و به حق اطلاعاتی را که اشخاص دیگر به ما عرضه میکنند می پذیریم، با این باور که این اطلاعات هم کامل و هم صحیح اند، و گاه برای این باور خویش زمینه هایی هم داریم. من حتی انکار نمی کنم، اگر چه تأیید هم نمی کنم، که ممکن است مواردی (مثلا شاید در بعضی موارد حافظه) وجود داشته باشد که در آن قبول گواهی از باور صرف ما فراتر برود و شایسته ی گرفتن نام معرفت شود. چیزی که من تأیید میکنم این است که چنین معرفتی نمی تواند معرفت تاریخی باشد، زیرا هیچگاه نمی تواند علمی باشد.
من تاریخ بنا شده از قطعات گواهی مراجع گوناگون و ترکیب آنها را با هم، تاریخ سرهم بندی شده می خوانم. تکرار میکنم که این ابدأ تاریخ نیست. زیرا شرایط ضروری علم را بر نمی آورد؛ اما تا این اواخر تنها نوع تاریخ موجود بود، و بخش زیادی از تاریخی که هنوز مردم امروزه می خوانند و حتی مقدار زیادی از آنچه مردم هنوز می نویسند، از این نوع است. در نتیجه، افرادی که معرفتشان از تاریخ اندک است (بعضی از آنان، به رغم تودیع اخیر من، هنوز این صفحات را می خوانند) با قدری ناشکیبایی خواهند گفت:
عجبا، این چیزی که شما می گویید تاریخ نیست، عین خود تاریخ است؛ سرهم بندی، همین تاریخ است؛ به همین دلیل است که تاریخ علم نیست! این واقعیتی است که به رغم ادعاهای بی اساس مورخان حرفه ای که می خواهند حوزهی کارشان را مهم نشان دهند، همه می دانند.» بنابراین، من اندکی بیشتر دربارهی زیر و بم های تاریخ سرهم بندی شده خواهم گفت.
سرهم بندی تنها روش شناخته شدهی تاریخی تا اواخر عهد یونان و روم یا قرون وسطی بود. این روش به ساده ترین صورتش وجود داشت. مورخ گواهی ها، شفاهی یا کتبی، را با استفاده از قضاوت خویش دربارهی میزان متعهد بودن آنها گرد می آورد، و آنها را برای انتشار کنار هم قرار می داد؛ به طوری که کاری که از روی آن انجام می داد تا حدی ادبی ( ارائه مطالب به صورت حکایتی پیوسته، متجانس، و متقاعدکننده و تا حدی لفاظی ( اگر بتوان این کلمه را برای اشاره به این واقعیت به کار برد که اکثر مورخان باستان و قرون وسطا می خواستند تزی، به خصوص نظریه ای فلسفی یا سیاسی یا دینی، را ثابت کنند) بود.
در قرن هفدهم و با اصلاحات در علوم طبیعی پس از قرون وسطی، مورخان تازه به فکر افتادند که خانه ی آنان نیز باید به نظم و قاعده در آید. در آن زمان، دو نهضت جدید در روش تاریخی آغاز شد. یکی، عبارت بود از کند و کاو نظام یافته ی مراجع، به منظور تعیین اعتبار نسبی آنها و به خصوص اقامهی اصولی که بر طبق آنها این تعیین اعتبار را بتوان انجام داد. دیگر نهضتی بود برای تعمیم دادن اساس تاریخ، با بهره گیری از منابع غیرادبی، از جمله مسکوکات و سنگ نوشته ها و اشیا و نظیر آنها که از پیشینیان بر جای مانده و تا آن زمان فقط سازندگان مجموعه های اشیای کمیاب و عجیب را به خود جلب کرده بود، نه توجه مورخان را. جبر نهضت اول پا را از محدوده ی تاریخ سرهم بندی شده فراتر نمیگذاشت، اما سرشت آن را دائما تغییر می داد. به محض آن که فهمیدند هرگز نباید اظهار نظر مؤلفی را همچون حقیقت تاریخی پذیرفت، مگر آن که اعتبار مؤلف را به طور اعم و اعتبار این اظهار را به طور اخص به نحو نظام یافته ای جستجو کنند. کلمه ی «مرجع» از قاموس روش تاریخی (مگر به عنوان بازمانده ای از عهد قدیم) ناپدید شد، زیرا کسی که اظهارنظری می کند از این پس به عنوان کسی تلقی نمی شود که کلامش را باید حقیقت گرفت (که مرجع خواندن او هم این معنا را افاده می کرد، بلکه او را کسی می دانند که داوطلبانه خود را بر جایگاه گواهان نشانده است تا سو آل پیچش کنند. سندی که تا کنون مرجع نامیده میشد اکنون مرتبتی نو یافته و به نام شایسته ی «منبع» موصوف شده، که کلمه ای است ساده حاکی از این که اظهاری را در بر دارد بی آن که هیچ تضمینی راجع به ارزش آن داده شده باشد؛ یعنی هنوز تحت شور است و این مورخ است که حکم آن را صادر خواهد کرد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
در زندگی عملی همه روزه، ما همواره و به حق اطلاعاتی را که اشخاص دیگر به ما عرضه میکنند می پذیریم، با این باور که این اطلاعات هم کامل و هم صحیح اند، و گاه برای این باور خویش زمینه هایی هم داریم. من حتی انکار نمی کنم، اگر چه تأیید هم نمی کنم، که ممکن است مواردی (مثلا شاید در بعضی موارد حافظه) وجود داشته باشد که در آن قبول گواهی از باور صرف ما فراتر برود و شایسته ی گرفتن نام معرفت شود. چیزی که من تأیید میکنم این است که چنین معرفتی نمی تواند معرفت تاریخی باشد، زیرا هیچگاه نمی تواند علمی باشد.
من تاریخ بنا شده از قطعات گواهی مراجع گوناگون و ترکیب آنها را با هم، تاریخ سرهم بندی شده می خوانم. تکرار میکنم که این ابدأ تاریخ نیست. زیرا شرایط ضروری علم را بر نمی آورد؛ اما تا این اواخر تنها نوع تاریخ موجود بود، و بخش زیادی از تاریخی که هنوز مردم امروزه می خوانند و حتی مقدار زیادی از آنچه مردم هنوز می نویسند، از این نوع است. در نتیجه، افرادی که معرفتشان از تاریخ اندک است (بعضی از آنان، به رغم تودیع اخیر من، هنوز این صفحات را می خوانند) با قدری ناشکیبایی خواهند گفت:
عجبا، این چیزی که شما می گویید تاریخ نیست، عین خود تاریخ است؛ سرهم بندی، همین تاریخ است؛ به همین دلیل است که تاریخ علم نیست! این واقعیتی است که به رغم ادعاهای بی اساس مورخان حرفه ای که می خواهند حوزهی کارشان را مهم نشان دهند، همه می دانند.» بنابراین، من اندکی بیشتر دربارهی زیر و بم های تاریخ سرهم بندی شده خواهم گفت.
سرهم بندی تنها روش شناخته شدهی تاریخی تا اواخر عهد یونان و روم یا قرون وسطی بود. این روش به ساده ترین صورتش وجود داشت. مورخ گواهی ها، شفاهی یا کتبی، را با استفاده از قضاوت خویش دربارهی میزان متعهد بودن آنها گرد می آورد، و آنها را برای انتشار کنار هم قرار می داد؛ به طوری که کاری که از روی آن انجام می داد تا حدی ادبی ( ارائه مطالب به صورت حکایتی پیوسته، متجانس، و متقاعدکننده و تا حدی لفاظی ( اگر بتوان این کلمه را برای اشاره به این واقعیت به کار برد که اکثر مورخان باستان و قرون وسطا می خواستند تزی، به خصوص نظریه ای فلسفی یا سیاسی یا دینی، را ثابت کنند) بود.
در قرن هفدهم و با اصلاحات در علوم طبیعی پس از قرون وسطی، مورخان تازه به فکر افتادند که خانه ی آنان نیز باید به نظم و قاعده در آید. در آن زمان، دو نهضت جدید در روش تاریخی آغاز شد. یکی، عبارت بود از کند و کاو نظام یافته ی مراجع، به منظور تعیین اعتبار نسبی آنها و به خصوص اقامهی اصولی که بر طبق آنها این تعیین اعتبار را بتوان انجام داد. دیگر نهضتی بود برای تعمیم دادن اساس تاریخ، با بهره گیری از منابع غیرادبی، از جمله مسکوکات و سنگ نوشته ها و اشیا و نظیر آنها که از پیشینیان بر جای مانده و تا آن زمان فقط سازندگان مجموعه های اشیای کمیاب و عجیب را به خود جلب کرده بود، نه توجه مورخان را. جبر نهضت اول پا را از محدوده ی تاریخ سرهم بندی شده فراتر نمیگذاشت، اما سرشت آن را دائما تغییر می داد. به محض آن که فهمیدند هرگز نباید اظهار نظر مؤلفی را همچون حقیقت تاریخی پذیرفت، مگر آن که اعتبار مؤلف را به طور اعم و اعتبار این اظهار را به طور اخص به نحو نظام یافته ای جستجو کنند. کلمه ی «مرجع» از قاموس روش تاریخی (مگر به عنوان بازمانده ای از عهد قدیم) ناپدید شد، زیرا کسی که اظهارنظری می کند از این پس به عنوان کسی تلقی نمی شود که کلامش را باید حقیقت گرفت (که مرجع خواندن او هم این معنا را افاده می کرد، بلکه او را کسی می دانند که داوطلبانه خود را بر جایگاه گواهان نشانده است تا سو آل پیچش کنند. سندی که تا کنون مرجع نامیده میشد اکنون مرتبتی نو یافته و به نام شایسته ی «منبع» موصوف شده، که کلمه ای است ساده حاکی از این که اظهاری را در بر دارد بی آن که هیچ تضمینی راجع به ارزش آن داده شده باشد؛ یعنی هنوز تحت شور است و این مورخ است که حکم آن را صادر خواهد کرد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
زمان و ارادهی آزاد
شورش بر اثباتگرایی
انحطاط غرب
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}